پل لنگر وارانهای بود روی رود بازویی افراشته، پایندهی شهر
و سایهبانی درخت کشتیها را که میآمدند پروپیمان آخر
خالی برمیگشتند
دست آز گورستان اینچنین گستردهاست
که میهمان مردهگانیم بهنوروز
و عیدانه کفارهای
بر آغوشهای منتظر گورهاست
ما بیخبر
امید بهدود دوخته بودیم، بهدور دست
بیثمر
دودی نبود، آتش گرفته
امید بشارتی کور بود
و دور، لنگرود